سعودي، وهابيت و بحران مشروعيت
ارسالي فريد هوشمند ارسالي فريد هوشمند


کشور سعودي تا چندی پيش يکي از آرام‌ترين کشورهاي جهان به شمار مي‌رفت. کشوري که هيچ مخالف سرشناسي نداشت و حتي طي يک دهه گذشته، موفق شده بود اقليت شيعه را هم با اعطاي آزادي‌هاي اجتماعي و مذهبي آرام سازد. اما حوادث اخيردر آنجا سبب شگفتي تمامي محافل خبري شده است . آشکار است که اين حرکت در پي اقدامات امريکا براي وادار کردن سعودي به تبعيت هرچه بيشتر از خواسته‌هاي آنها آغاز شده است. امريکا که تاکنون نتوانسته است در برخي از قضاياي مورد نظرش همچون ماجراي عراق و فلسطين و نيز بحث حمايت از تروريسم با عربستان به يک توافق نهايي دست يابد، بنا را بر آن نهاده است تا سعودي‌ها را از داخل تحت فشار قرار دهد. اين يک روش عمومي است که امريکا در بسياري از کشورها تجربه مي‌کند، تجربه‌اي که در نخستين ماه های سال جاري هم در ايران رخ داد.
در اين که امريکا قصد انجام اقدامات تنبيهي نسبت به عربستان دارد، ترديدي نيست. از سوي ديگر شاهزاده‌هاي عربستان آگاهند که گسترده شدن دامنه اين قبيل مخالفتها، مي‌تواند عده زيادي را براي مخالفت با آنها به ميدان بکشاند. بنابراين براي فرار از این وضعيت، حتما چاره‌انديشي خواهند کرد و به صورت‌هاي مختلف در پي استوار کردن مواضع خود خواهند پرداخت و البته اين چاره‌انديشي‌ها خود، آغازي بر شروع تغييراتي است که قابل پيش‌بيني نيست. طي سه چهار سال اخير بارها شنيده شد که مسؤولان سعودي از نبود وحدت و انسجام در ايران گلايه کرده و پيغام داده و گفته بودند که چگونه شما توانايي جمع و جور کردن اوضاع سياسي ايران را نداريد. اما اکنون که پاي يک قدرت خارجي به ميان آمده و کشور آنان هم دستخوش تحريکات امريکا شده است، درخواهند يافت که سرکشي در برابر خواسته‌هاي امريکا بهايي دارد که بايد بپردازند. آنچه مهم است تحريکات امريکا نيست. مهم آن است که پايگاه مردمي دولت سعودي طي يک دهه گذشته دستخوش تغييراتي شده است.

در واقع حکايت از اين قرار است که کشور سعودي انسجام يک دهه پيش خود را ندارد و طي دهه گذشته حوادثي رخ داده است که سبب از هم گسيختگي وحدت ملي اين کشور شده است. در يک دوره طولاني دولت سعودي به همراه علماي مذهبي و توده‌هاي مردم به سمت ايجاد يک دولت مذهبي سني که بر پايه سلطنت بنا شده بود، به صورت همگام حرکت مي‌کردند. اين دولت ايجاد شد و پس از حل مشکلات داخلي، بيشتر به توصيه امريکا وارد معادلات بين‌المللي شد و مهم‌ترين نقش را در افغانستان در برابر نيروهاي شوروي سابق عهده ‌دار شد. حرکتي که به نوبه خود به تاسيس «القاعده» منتهي شد. اوج اين قدرت و نفوذ زماني بود که طالبان به قدرت رسيد. به علاوه عربستان ابزاري هم براي کنترول ايران بود و طي يک دوره سرنوشت‌ساز تلاش زيادي براي سرکوبي تفکر انقلابي شيعه در کشورهاي مختلف بر عهده گرفت و راه رشد اين مذهب را پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دست کم در افريقا و آسياي دور، سد کرد.
با اين همه يک تناقض در درون اين سياست وجود داشت. عربستان از يک سو ـ به خصوص پس از ماجراي کويت ـ با امريکا همراه شده بود و از سوي ديگر ناشر تفکري در جهان اسلام بود که به هر روي منادي عدم تسلط کفار بر مسلمانان بود. بدون ترديد انتشار و چاپ‌هاي مکرر از قرآن و توزيع اين کتاب آسماني در ميان مسلمانان در حد بسيار گسترده توسط دولت سعودي، دامنه اين تفکر را توسعه داد. عربستان در ميان اين تناقض جانب امريکا را گرفت و به تدريج پايگاه خود را در ميان مسلماناني که خود تربيت کرده بود، از دست داد. هيچ مسلماني نمي توانست تحمل کند که در قرآن بخواند «ليس للکافرين علي المومنين سبيلا» و از سوي ديگر ببيند که امريکا در عربستان پايگاه دارد و از دو شبکه تلويزيوني عربستاني، يکي کاملا در انحصار امريکاست و برنامه‌هاي انگليسي براي آنان پخش مي‌کند. اين تناقض، شقاقي بنيادين را در ميان دولت سعودي و مردم اين کشور که تفکر سني وهابي داشتند ايجاد کرد.
تفکري که اکنون وجهه انقلابي هم به خود گرفته بود و مي‌کوشيد تا به جاي ايران که دو دهه رهبري حرکت‌هاي اسلامي را در جهان داشت بر عهده بگيرد. طي سالهاي اخير بارها در سعودي شاهد بوديم که جوانان وهابي جديد به شدت با دولت سعودي مخالف بودند و عليه آن موضع مي گرفتند. با رخداد يازدهم سپتامبر سر اين زخم باز شد. اين زماني بود که ستاره اقبال طالبان افول کرد و سياستمداران جديد کاخ سفيد ، سياست اصلي خود را حل مساله فلسطين و تامين امنيت اسراييل عنوان کردند و کوشيدند تا خطره بالقوه‌اي را که در جهان اسلام در برابر آنان پديد آمده بود و خود در پيدايش آن نقش اساسي داشتند از ميان ببرند. اکنون عربستان سر دو راهي ايستاده و درمانده شده است.
اگر به خواسته‌هاي امريکا بيشتر تن بدهد و در مساله عراق و فلسطين و تروريسم از سياست‌هاي امريکا پيروي کامل کند، همين باقي مانده نفوذ خود را هم در داخل در ميان توده‌هاي وهابي از دست خواهد داد. در صورتي هم که در اين زمينه مقاومت به خرچ بدهد لاجرم بايد شاهد تظاهرات‌ بيشتري در رياض و ساير شهرها بوده و اقدامات تنبيهي امريکا را تحمل کند. در اين مخالفت‌ها طبعا وهابي‌ها هم به نوعي مشارکت خواهند کرد و کار امريکا را آسان تر خواهند ساخت. آشکار است که امريکا اين قبيل اقدامات خود را اندک اندک در مقابل مبارزه براي تحقق دموکراسي توجيه خواهد کرد تا مشروعيت بيشتري در زمينه تحريکات خود در داخل سعودي به دست آورد. سعودي هم که احساس مي‌کند در اين زمينه از برخي از کشورهاي عرب همجوارش عقب مانده به سياست درهاي باز سياسي دست کم در حد انتخابات شوراها روي خواهد آورد. خود اين امر بحران داخلي اين کشور را بيشتر خواهد کرد.
در کنار اين مسايل ، يک لايه لاييک هم در سعودي در حال ايجاد است. اين لايه لاييک که طبق معمول تحت نفوذ امريکاست، در آينده نزديک در سعودي بيشتر تقويت خواهد شد. طبعا هرچه اين لايه نيرومندترشود باز هم بر دشواري‌هاي سعودي افزوده خواهد شد. اکنون بهتر مي‌توان اين جمله را معنا کرد که عربستان در حال از دست دادن وحدت ملي ـ مذهبي خود مي باشد. دولت عربستان در يک سو، توده‌هاي وهابي متعصب پيراهن کوتاه و ريش بلند و در سوي ديگر لاييک‌هاي مورد حمايت امريکا هم به عنوان تازه به دوران‌ رسيده‌ها در نقش برافروزنده اين آتش بحران عمل خواهند کرد.


عبدالله وهابي در برابر وهابي ها

عربستان سعودي دستخوش بحران است. رشد جمعيت اين كشور بيشتر از رشد اقتصاد آن است، نظام رفاه همگاني آن به سرعت كيفيت خود را از دست مي دهد، منازعات و بيزاري هاي منطقه اي و فرقه اي در حال گسترش است و مخالفين به شكلي فزاينده به سمت كنش گرايي اسلامي راديكال تغيير جهت مي دهند. بسياري اعتقاد دارند كه نظام سياسي عربستان براي بقا بايد متحول شود اما يك دوگانگي شديد فرهنگي مانع از آن مي شود كه نخبگان در مورد جزئيات اصلاح نظام به توافق برسند. از يك طرف برخي از غرب گرايان در درون طبقه حاكم به عنوان مدلي براي توسعه سياسي به اروپا و ايالات متحده مي نگرند؛ و از طرف ديگر تشكيلات ديني وهابي تفسير خود از دوران طلايي اسلام را معيار قرار داده و هر نظر و رأي غير وهابي را بت پرستي قلمداد مي كند.
هر يك از دو چهره قدرتمند عربستان سعودي جانب يكي از طرفين مناقشه را گرفته است؛ ملك عبدالله، وليعهد عربستان، به جانب اصلاح گرايان ليبرال تمايل دارد، در حالي كه برادر ناتني او يعني ملك نايف، وزير كشور، جانب روحانيون را نگه داشته است. عبدالله در بيرون از مرزهاي عربستان چهره اي پذيرفته شده است اما نايف كه پوليس مخفي را تحت كنترل خود دارد در داخل مرزهاي كشور نفوذ خود را گسترش داده است. دو طرف بر سر يك پرسش و مسئله با يكديگر اختلاف دارند: آيا حاكميت بايد قدرت تشكيلات ديني را كاهش دهد يا نه.

روحانيون و نايف بر اساس اصل توحيد آن گونه كه محمد بن عبدالوهاب مؤسس وهابيت آن را تعريف كرده موضع گرفته اند. از نظر آنها بسياري از كساني كه ادعاي توحيد و موحد بودن مي كنند در اصل مشرك و بت پرست هستند. از نظر بسياري از روحانيون تندرو سعودي، مسيحيان، يهوديان، شيعيان و حتي اهل سنتي كه به اندازه كافي مؤمن نيستند، همگي دشمن محسوب مي شوند. از منظر آنها همه اين گروه ها بخشي از توطئه و تباني بزرگ براي از بين بردن اسلام حقيقي هستند. در نظر روحانيون عربستان جلوگيري از رويه هاي فرهنگي و سياسي كفار در داخل كشور و حمايت از جنگ بر عليه امريكايي ها در عراق و افغانستان دو روي يك سكه است. روحانيون از تكرار اين ادعا خسته نمي شوند كه جهاد با بت پرستي امري ابدي است كه «تا روز جزا» كه توحيد واقعي يك بار و براي هميشه شرك را نابود مي كند ادامه خواهد داشت.
دكترين توحيد در عين حال جايگاه سياسي منحصر به فردي در اختيار روحانيون در داخل كشور مي گذارد، چون تلويحاً بدين معني است كه اين صرفاً آنها هستند كه آموزش لازم را ديده اند تا از خلوص حيطه دين حفاظت كنند. اگر اين ديدگاه را در طيف سياسي سعودي به عنوان نگرش راست فرض كنيم دكترين تقرّب، به معني آشتي بين مسلمانان و غيرمسلمانان، نگرش چپ را تشكيل مي دهد. تقرّب ترويج كننده مفهوم همزيستي مسالمت آميز با غيرمؤمنان بوده و در عين حال در پي بسط جامعه سياسي از طريق مشروع ساختن مشاركت سياسي گروه هايي مانند شيعيان، سكولارها، فمينيست ها و ديگراني است كه وهابي ها آنها را غيرمسلمان مي خوانند. در سياست خارجي تقرّب مخالف جهاد بوده و صلح و آرامش در زندگي در كنار امريكايي هاي مسيحي، اسرائيلي هاي يهودي و حتي ايرانيان شيعه را مجاز مي شمارد. ملك عبدالله به روشني خود را در پيوند با تقرّب مي بيند. او طرفدار كاستن از محدوديت ها در مسائل اجتماعي و عمومي، ترويج و ترغيب اصلاحات دموكراتيك، كاهش قدرت روحانيون است و حتي آشكارا تمايل خود را به دادن آزادي بيشتر به اقليت سركوب شده شيعه نشان داده است. ملك عبدالله همچنين با بر سر زبان ها انداختن «طرح سعودي ها» براي صلح بين اعراب و اسرائيل و علاوه بر آن با سفر به كرافورد تگزاس و ملاقات با بوش براي مذاكره پيرامون اين طرح، سعي كرد بين سياست داخلي و خارجي خود هماهنگي به وجود آورد.
از ديد يك ناظر غربي بين برنامه اصلاحات سياسي ملك عبدالله و سياست آشتي جويانه او نسبت به كشورهاي غيرمسلمان و «بدعت گذاران» شيعه، پيوندي ذاتي و تفكيك ناپذير وجود ندارد. اما در فرهنگ سياسي كه وهابي ها نگهبان آن شمرده مي شوند اين دو از يك جنس هستند.
در حالي كه عبدالله از در دوستي با غرب درآمده، نايف جهاد را ترغيب كرده تا جايي كه پيشنهاد ضمني حمايت از القاعده را نيز مطرح ساخته است. نايف مسئوليت چنداني در قبال ايذا و اذيت اصلاح طلبان داخلي بر عهده نمي گيرد، اما دست داشتن پوليس مخفي در اين مورد پنهان كردني نيست. روال امور اينك براي همه آشنا است. بدون آنكه هشداري داده شود، يا با شكايت يك روحاني برجسته، فردي كه منتقد تشكيلات ديني است از كار بركنار مي شود. متعاقب آن كارفرمايان وي از ارائه نظر و توضيح در اين مورد خودداري مي كنند، پس از آن بنيادگرايان اسلامي از طريق تيلفون يا اينترنت وي را به مرگ تهديد مي كنند و اين كار تقريباً هميشه به هدف نهايي خود نيز مي رسد. همه مي دانند كه اسامه بن لادن مشروعيت خاندان سعودي را نمي پذيرد.
اما تنها تعداد معدودي به هم پوشاني جدي بين عقايد القاعده و تشكيلات ديني سعودي واقفند. تفاوت اساسي ايدئولوژيك بين آنها اين است كه القاعده خاندان سلطنتي سعودي را در زمره دشمنان خود به حساب مي آورد در حالي كه تشكيلات ديني اين گونه فكر نمي كند. اين تفاوت باعث نمي شود كه همكاري محدود و ضمني بين اين دو صورت نپذيرد. فعالان القاعده فكر مي كنند كه خواست امريكا براي جدا كردن نهاد دين و سياست در خاورميانه بزرگ ترين تهديد جدي و آني نسبت به اهداف كلان سياسي آنهاست. بنابر اين هدف كوتاه مدت القاعده نه سرنگوني رژيم سعودي كه سوق دادن موازنه داخلي كشور به سمت گرايش راست و مجازات طرفداران تقرّب است.

تندرو هاي سعودي اكنون با فرافكني منازعات داخلي خود به جهان خارج، اقليت شيعه در عربستان سعودي را به تباني با امريكايي ها در جنگ براي نابودي اسلام متهم مي كنند. سناريوي مخوف القاعده آن است كه امريكايي ها و شيعيان عراق رياض را وادار خواهند كرد تا سياست هاي اصلاحي خود را گسترش دهد و شيعيان سعودي را وارد اجتماع سياسي سعودي كند. شكي نيست كه بسياري از روحانيون تندرو سعودي نيز همين ترس و وحشت را دارند.
تصور تباني امريكايي ها و شيعيان صرفاً يك مسئله داخلي در عربستان نيست. اين تصور به حملات هر روزه به سربازان امريكايي در منطقه «مثلث سني نشين» نيز مشروعيت مي بخشد. وهابي گري شالوده يك نظام سياسي است و هركس كه نفعي در وضع موجود دارد به محض آنكه تحت فشار قرار بگيرد پيرامون آن تجديد سازمان خواهد كرد. هر گونه تلاشي براي ايجاد نظم سياسي ليبرال تر خود به منازعات جديد دامن خواهد زد. واشنگتن در تلاش براي ايجاد دموكراسي در خاورميانه بار ديگر متوجه خواهد شد كه نزديك ترين متحدش در كشورهاي عربي در عين حال از جمله جدي ترين دشمنانش نيز محسوب مي شود.
November 9th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی